text
stringlengths 2
1.24k
|
---|
آبخور آبخور "سرچشمه و محلی که از آن جا آب برگیرند و بنوشند آبشخور" |
آبخور آبخور "قسمت نصیب" |
آبخور آبخور "موی اضافی سبیل" |
آبخورد آبخورد "آب خوردن" |
آبخورد آبخورد "آبخور آبشخور" |
آبخورد آبخورد "بهره نصیب" |
آبخورش آبخورش "نصیب قسمت" |
آبخوری آبخوری لیوان |
آبخوری آبخوری "شارب سبیل" |
آبخوری آبخوری "نوعی از دهنه اسب که هنگام آب دادن بر دهانش زنند" |
آبخوست آبخوست آبخست |
آبخوست آبخوست جزیره |
آبخوست آبخوست "محلی که آب آن را کنده باشد" |
آبخیز آبخیز "زمین پر آب" |
آبخیز آبخیز "مد؛ مق جزر" |
آبخیز آبخیز موج |
آبخیز آبخیز طوفان |
آبدار آبدار "آبدار باشی ساقی" |
آبدار آبدار "گیاه و میوه پرآب" |
آبدار آبدار "تیز برُنده" |
آبدار آبدار "فصیح و روان" |
آبدار آبدار "سخت محکم غلیظ صفتی برای دشنام سیلی" |
آبدارخانه آبدارخانه "اتاقی در اداره یا هر جای دیگر که در آن چای یا قهوه درست میکنند" |
آبدارخانه آبدارخانه "مجموع آلات و ادوات و خادمان و ستوران و آبداری در دستگاه سلاطین" |
آبدارو آبدارو "زفت رومی" |
آبدارو آبدارو مومیایی |
آبدارچی آبدارچی "کسی که در اداره یا محل کار وظیفه اش درست کردن چای یا قهوهاست" |
آبدارک آبدارک "دم جنبانک گازر" |
آبداری آبداری "آبدار بودن شغل آبدار" |
آبداری آبداری "طراوت تازگی" |
آبداری آبداری "نمدی نامرغوب که در سفرها مورد استفاده قرار میگرفت" |
آبدان آبدان آبگیر |
آبدان آبدان "آب انبار" |
آبدان آبدان کاسه |
آبدان آبدان مثانه |
آبدست آبدست "زاهد پاکدامن" |
آبدست آبدست "ماهر استاد" |
آبدست آبدست مستراح |
آبدست آبدست لباده |
آبدستان آبدستان "ابریق آفتابه" |
آبدستی آبدستی "چابکی مهارت" |
آبدندان آبدندان "ساده لوح ابله" |
آبدندان آبدندان "حریفی که در قمار به راحتی مغلوب شود" |
آبدندان آبدندان "نوعی گلابی" |
آبدندان آبدندان "نوعی انار که بدون هسته میباشد" |
آبدندان آبدندان "نوعی حلوا" |
آبدنگ آبدنگ "آسیاب آبی" |
آبده آبده "جانور وحشی دد؛ ج اوابد" |
آبدیده آبدیده "جلا یافته جوهردار" |
آبدیده آبدیده "آزموده باتجربه" |
آبدیده آبدیده "چیزی که آب آن را فاسد کرده باشد" |
آبراهه آبراهه "راه آب مجرای آب" |
آبراهه آبراهه "گذرگاه سیل" |
آبرفت آبرفت "سنگ کف رود که جریان آب آن را ساییده باشد" |
آبرفت آبرفت "موا د ته نشین شده در مجرای آب" |
آبره آبره "ابره رویه" |
آبرو آبرو "اعتبار ناموس" |
آبرو آبرو "عرق خوی" |
آبرود آبرود سنبل |
آبرود آبرود نیلوفر |
آبرون آبرون "گل همیشه بهار" |
آبریز آبریز فاضلاب |
آبریز آبریز مستراح |
آبریز آبریز آفتابه |
آبریز آبریز دلو |
آبریزگان آبریزگان "عید آب پاشان جشنی که ایرانیان در روزِ تیر سیزدهمین روز از ماه تیر برپامی داشتند و آب بر یکدیگر میپاشیدند" |
آبریزگان آبریزگان "نوعی غذا" |
آبزن آبزن "تشتی از سفال یا فلز که در آن آب گرم و دارو میریختند و بیمار را در آن میگذاشتند" |
آبزن آبزن وان |
آبزن آبزن "آرام دهنده تسکین دهنده شخصی که مردم را به زبان خوش تسلی دهد" |
آبزه آبزه "آبی که از کنار چشمه رود تالاب و امثال آن به بیرون تراود" |
آبزی آبزی "جانوری که در آب زندگی میکند" |
آبسال آبسال "بهار آبسالان" |
آبسالان آبسالان "بهاران فصل کار" |
آبست آبست "بخش درونی پوست مُرکبات" |
آبستره آبستره "ویژگی شیوهای که در آن سعی میشود اشیا به صورت غیرواقعی اما به نوعی بیان کننده عواطف هنرمند باشد" |
آبستره آبستره "ویژگی هر اثر هنری که متکی به حالات ذاتی و درونی است نه نمودهای ظاهری ؛ انتزاعی" |
آبستن آبستن آبستان |
آبستن آبستن "حامله باردار" |
آبستن آبستن "پنهان پوشیده ؛ شب است وقوع حوادث تازه محتمل است" |
"آبستن کردن" آبستن_کردن "حامله کردن باردار کردن" |
آبسته آبسته "زمین آماده برای کاشت" |
آبسه آبسه "ورم عفونی در لثه یا هر نقطهای از بدن دمل" |
آبسوار آبسوار حباب |
آبسکون آبسکون "نام دریای خزر و جزیرهای در آن" |
آبشار آبشار "رودی که در مسیر خود از بلندی به پایین فرو ریزد" |
آبشار آبشار "سنگ مشبک که بر دهانه ناودانها نصب کنند" |
آبشار آبشار "یکی از حرکات حملهای در والیبال و پینگ پنگ و تنیس پرش و زدن توپ از بالای تور به زمین حریف با زاویهای تند" |
آبشت آبشت نهفته |
آبشت آبشت جاسوس |
آبشتن آبشتن "نهفتن پوشیده داشتن" |
آبشتگاه آبشتگاه "محل پنهان شدن" |
آبشتگاه آبشتگاه مستراح |
آبشخور آبشخور "آبشخوار آبشخورد" |
آبشخور آبشخور "جای خوردن یا برداشتن آب" |
آبشخور آبشخور "ظرف آبخوری" |
آبشخور آبشخور "منزل مقام" |
آبشخور آبشخور "بهره قسمت" |
آبشخور آبشخور سرنوشت |
آبشش آبشش "دستگاه تنفسی جانوران آبزی" |
Subsets and Splits