text
stringlengths
2
1.24k
گوچاه گوچاه "گودالی که چندان عمیق نباشد و ته آن را بتوان دید حفره"
گوژ گوژ "خمیده منحنی"
گوژپشت گوژپشت "کسی که پشتش قوز و برآمدگی دارد"
گوگ گوگ "تکمه گریبان گوی گریبان گوگه و گوک و گوکه و قوقه نیز گویند"
گوگار گوگار "جعل سرگین غلطان"
گوگال گوگال "جعل سرگین غلطان"
گوگرد گوگرد "عنصری با علامت شیمیایی S جامد و زردرنگ و قابل اشتعال معادن آن بیشتر نزدیک کوه‌های آتشفشان است در صنعت کبریت سازی مصرف زیاد دارد"
گوی گوی "جسمی که فاصله همه نقطه‌های سطح آن تا مرکزش برابر است کره"
گوی گوی "توپی که از یک ماده سخت و تو پر است و در برخی از بازی‌ها به کار می‌رود"
"گوی بردن" گوی_بردن "پیش افتادن"
"گوی در افکندن" گوی_در_افکندن "به مبارزه طلبیدن"
گویا گویا "گوینده سخن گو"
گویر گویر "پاکار پیشکار"
گویس گویس "ظروف شیر و ماست و دوغ"
گویس گویس "چوبی که بدان دوغ را جهت برآوردن مسکه زنند شیرزنه"
گویش گویش "گفتن گفتار"
گوینده گوینده سخنگو
گوینده گوینده "آن که شغلش در رادیو و تلویزیون گویندگی است"
گویندگی گویندگی "سخن گویی نطق"
گویندگی گویندگی "خوانندگی قوالی"
گویی گویی "قید شک و تردید به معنی گویا پنداری"
گپ گپ "گنده و ستبر کلان"
"گپ زدن" گپ_زدن "سخن گفتن حرف زدن"
گپر گپر خفتان
گپی گپی "بوزینه میمون"
گچ گچ "نوعی از خاک که پس از استخراج از معدن به کوره می‌برند و حرارت می‌دهند تا تبدیل به گچ شود"
گچ گچ "کندذهن ناتوان از فهم و شعور"
"گچ بری" گچ_بری "نقش و نگار درست کردن با گچ در روی دیوار و سقف ساختمان"
گچه گچه "کسی که نتواند روان و فصیح سخن بگوید"
گچک گچک "نام سازی است شبیه کمانچه که با آرشه نواخته می‌شود"
گژ گژ "کج منحنی"
گژار گژار "چینه دان مرغ"
گژار گژار حوصله
گژدم گژدم عقرب
گی گی "مرد ولگرد یارو در جمع به معنای همجنس بازان مذکر"
گیا گیا "مخفف گیاه"
گیاغ گیاغ "گیاه نبات"
گیاه گیاه "هر رستنی که از زمین بروید"
"گیاه شناسی" گیاه_شناسی "علمی که موضوع آن تحقیق درباره گیاهان و رستنی هاست"
گیاهک گیاهک "بخشی از رویان دانه که پس از رویش دانه و رشد به گیاه جدید تبدیل می‌شود"
گیتار گیتار "از سازهای زهی که دارای شش سیم می‌باشد و با انگشتان دست نواخته می‌شود"
گیتاشناسی گیتاشناسی "شناسایی نقشه زمین"
گیتی گیتی "دنیا جهان"
گیتی گیتی کاینات
یاده یاده "قوه حافظه"
یاده یاده رشوه
یادواره یادواره "مراسمی که به یاد شخصی یا روی دادی برگزار می‌شود"
یادگار یادگار "یادبود آنچه که از کسی به جا ماند و خاطره او را زنده نگه دارد"
یادگار یادگار "آنچه که به دوستی دهند تا در یاد دوست بمانند یادگاری"
یادگاری یادگاری "آن چه به عنوان یادگار و یادبود باشد"
یادگاری یادگاری "هر چیز که به عنوان یادبود و هدیه به کسی دهند"
یادگاری یادگاری "آن چه بر در و دیوارها نویسند یا بر تنه درختان کنده کاری کنند ؛ نوشتن نوشتن خط وجمله یا شعری بر در و دیوار بناها یا در دفتر کسی"
یار یار "دوست همدم معشوق"
یار یار "مجازاً رفیق یک رنگ و موافق"
یار یار "ناصر معین"
یار یار "همراه ؛ گرفتن در بازی یک یا چند تن از بازیکنان را برای کمک به خود برگزیدن"
"یار غار" یار_غار "لقب ابوبکر که هنگام هجرت پیامبر از مکه به مدینه همراه آن حضرت در غار رفت"
"یار غار" یار_غار "مجازاً دوستی که انسان را در سختی تنها نمی‌گذارد"
"یار کردن" یار_کردن "همراه نمودن"
یارا یارا "توانایی نیرو"
یارانه یارانه "از روی یاری سوبسید"
یارایی یارایی "توانایی طاقت"
یارایی یارایی "جرأت دلیری"
یارایی یارایی "مجال فرصت"
یارب یارب "پروردگارا ای خدا"
یارج یارج "معرب یاره ؛ دستبند"
یارد یارد "واحد طول در انگلستان تقریباً سانتی متر"
یاردانقلی یاردانقلی "آدم ناشناس کسی که هویت او مجهول باشد"
یارستن یارستن "توانستن توانایی داشتن از عهده برآمدن"
یارغو یارغو "دعوا منازعه"
یارمند یارمند "یاری دهنده یار دوست"
یاره یاره دستبند
یاره یاره طوق
یاره یاره "توان نیرو جرأت"
"یاره گیر" یاره_گیر "باج و خراج گیر"
"یاره گیر" یاره_گیر "جمع کننده محصول"
یارو یارو "فلان شخصی که نزد گوینده و شنونده هر دو شناخته‌است و به جهتی خواه اختصار کلام و خواه تمایل به آن که دیگران شخص مورد نظر را نشناسند گفته می‌شود"
یارو یارو "تعبیر استخفاف آمیز از کسی"
یارک یارک "یار کوچک"
یارک یارک "بچه دان رحم"
یارگی یارگی "یارایی توانایی"
یارگی یارگی "مجال فرصت"
یاری یاری "کمک مدد"
"یاری خواستن" یاری_خواستن "کمک طلبیدن استعانت"
"یاری خواستن" یاری_خواستن "توانایی خواستن"
"یاری دادن" یاری_دادن "کمک کردن"
"یاری دادن" یاری_دادن "توانایی دادن"
"یاری کردن" یاری_کردن "کمک کردن"
"یاری کردن" یاری_کردن "نیرو بخشیدن"
"یاری گر" یاری_گر "کمک کار"
"یاری گر" یاری_گر "نیرو دهنده"
یاریدن یاریدن "یاری کردن حمایت نمودن"
یاز یاز "ارش ؛ واحدی در طول و آن از نوک انگشت میانی تا آرنج می‌باشد"
یاز یاز "گام قدم"
یازان یازان قصدکنان
یازان یازان "در حال اندازه گیری"
یازدن یازدن "نک یازیدن"
یازده یازده "عدد اصلی بین ده و دوازده"
یازش یازش "قصد آهنگ"
یازش یازش "نمو بالیدگی"